Its dark, so we shan’t be seen!
7.02.2005
اين صدا
اين صدای لعنتی كه می آيد – نمیدانم چرا، نمی دانم از كجا-
شمارش معكوسی ست
كه می دانم – هميشه میدانم -
وقتی به صفر رسيد،
من باز قفل می شوم
تمام وجودم فلج می شود
در حال نگاه كردن به آدمها
بی آنكه قادر باشم رد نگاهم را دنبال كنم
نمیدانم چه وقت
نمی دانم چه طور
اما وقتی قفلم باز می شود،
می بينم كه باد آرام شروع به وزيدن كرده
و آدمها رفته اند
:: posted by Pegah, 22:51
1 Comments:
از وقتی آنها رفته اند تنهاییهایم را باد برده..
, at