Its dark, so we shan’t be seen!
2.21.2007
metastable equilibrium
سیاهی
روی دیگر سکه است
که بوده و هست و خواهد بود
آنچه تغییر می کند زاویه ی دید انسان است
از این رو به آن رو..
زندگی،
مبارزه میان سیاهی و سپیدی نیست
جنگ بین غم و شادی نیست
چرخیدن های مضحک ماست برای رسیدن به بهترین زاویه ی دید
به مناسب ترین. نه لزوما شاد ترین.
نباید آدم ها را
به خاطر دلایل مسخره ای که برای غمگین بودن دارند تحقیر کرد
آدم ها وقتی از درد به خودشان می پیچند
با از بین رفتن عامل درد حالشان خوب نمی شود
وقتی ضربه ای خورده باشی
دیگر تفاوتی نمی کند از کجا بوده
تغییر زاویه می دهی
و کو تا برگردی...
2.19.2007
کلمات..
ما رو نابود می کنن.
ذره ذره
کلمه به کلمه...
و فرصت ها رو از ما می گیرن.
فرصت سکوت کردن رو
فرصت حرف زدن رو.
سعی کن بفهی...
تفاوت میان انسان ها
تفاوت میان انتخاب هاس
به ما درست انتخاب کردن رو یاد ندادن
به ما فقط
افسوس خوردن رو یاد دادن.
انتخاب ها
ما رو نابود می کنن...
ذره ذره
قدم به قدم.
Labels: ?
2.17.2007
اتحاد شرکت های بزرگ جهان!
که کاش می فهمیدم به دنبال وحدت ارسطویی می گردند یا اسکندری
می ترسم از فردا
برای وارد شدن به خلا هم
ID و پسوورد گوگلمان را ازمان بخواهند.
Down with psychic automatism
آدم گاهی دلش می خواهد از گذشته فرار کند
بی آن که نقطه های سیاهی در آن باشد.
شاید برای تجربه ی ذهنیتی که بر زمینه ی شخصیتی ات راست نمی ایستد
مرتب به سمتی کج می شود
وقتی می دانی راه دیگری برای ادامه دادن نداری.
تجربه احساس شدید شکست توام با تلاش یک تنه ات برای قوی بودن
وقتی می دانی
کمرت را
اگر کمی –فقط کمی خم کنی-
می شکند.
توضیح دادنش سخت است.
احساسی است که در ناخودآگاه می گذرد
و درک سطحی آن ردی از سردگمی برجا می گذرد.
سرم درد می کنه.